تئاتر شورایی
آگوستو بوآل و تئاتر شورایی
آگوستو بوآل، نظریهپرداز، مربی و کارگردان تئاتر برزیلی، گونهای ویژه از تئاتر را با عنوان تئاتر مردم ستمدیده ابداع و معرفی کرده است. این گونه از تئاتر یک فرم تئاتری است که در جنبشهای آموزشی عمومی رادیکال به کار میرود. بوآل در دانشگاه کلمبیا نیویورک تحت تعلیم جان گاسنر منتقد تئاتر آموزش دید. گاسنر ضمن آشنا کردن بوآل با سیستم استانیسلاوسکی و برشت او را تشویق کرد که با گروههای تئاتری همچون گروه تجربه سیاه همکاری کند. در این دوران بوآل دو نمایشنامۀ اسب و فرشته و خانهای آن سوی خیابان را به روی صحنه برد. در سال 1956 و مدت کوتاهی بعد از فارغالتحصیلی به سائوپائولو رفت تا در تئاتر آرنا فعالیت کند. در این تئاتر بوآل دست به تجربیاتی زد که تا قبل از آن زمان در برزیل معمول نبود. سیستم استانیسلاوسکی از جملۀ این تجربیات بود که تا آن زمان در برزیل هرگز وجود نداشت و بوآل این سیستم را تحت تعلیم گاسنر و به واسطۀ اکتورز استادیو در دوران اقامتش در نیویورک فرا گرفته بود. نکتۀ حائز اهمیت در این است که بوآل این سیستم را با مسائل اجتماعی برزیل تطبیق داد و پیرامون مسائل ملیگرایانه که در آن دوران تحت دیکتاتوری نظامی رایج بود، رویکردی چپگرایانه اتخاذ کرد. بوآل در دوران فعالیتش در تئاتر آرنا چند اثر کلاسیک به روی صحنه برد و با تغییر دادن آنها این آثار را با شرایط اجتماعی و اقتصادی برزیل مرتبط ساخت. اولین اثر او در این دوره نمایش موشها و آدمها بر اساس رمان جان اشتان بکبود که جایزۀ بهترین نمایش سال 1956 را از انجمن منتقدان سائوپائولو برای وی به ارمغان آورد. سپس بوآل به سراغ آثار ملی برزیل رفت و این رویکرد وی در توجه به نمایشنامهها و نمایشنامهنویسان جوان برزیلی تئاتر برزیل را از ورشکستگی نجات داد.
به زعم بوآل تئاتر، یک اسلحه است و بحث پیرامون فقر یا بیان اعتراض برای او کافی نبود؛ او میخواست از تئاتر برای مبارزۀ عملی با فقر استفاده کند. تئاتر وی، ابزاری برای حمایت مالی از مبارزات چریکی بود. در اوایل 1960 بوآل با گروه تئاتر آرنا سفری هنری به نقاط روستایی و فقیرنشین برزیل را آغاز کرد و در این سفر نمایشهای تبلیغاتی و مبارزهطلبانهای را برای مردم فقر به اجرا درآورد که آنها را برای انقلاب علیه ستمگران تحریک میکرد. هر اجرا با دعوت به انقلاب پایان مییافت.
بوآل از ناعدالتی خشمگین بود و گمان میکرد که صداقت احساساتش در کارها، موفقیت کارهایش را تضمین میکند. اما روزی به اشتباه خود پی برد؛ روزی که یک کشاورز، تحت تاثیر شور انقلابی نمایش او، تعدادی اسلحه به بوآل داد و از وی خواست که علیه اربابان ستمگر بجنگند. در همین روز بود که بوآل متوجه اشتباه خود شد از آن زمان به بعد دیگر هیچ نمایشنامهای ننوشت و برای حل این مشکل شیوۀ اجرای نمایشنامههایش را به طور کلی تغییر داد. گروه سفرهایش را طبق روال انجام میداد اما دیگر خبری از نمایشهای از پیش آماده نبود. بوآل در راستای حل آن مشکل، به جای پیشنهاد دادن راه حلهای از پیش آماده به مخاطبان، به آنها کمک میکرد تا شخصا نتیجهگیری کنند. بوآل و گروهش خودشان را به صحنۀ یک درگیری میرساندند و شرایط را وارسی میکردند و بعد از دراماتیزه کردن درگیری آن را تا نقطۀ بحرانی که نیازمند گرهگشایی بود، بازی میکردند. سپس بازیگران بازی را متوقف میکردند و از تماشاگران که شرایط خود آنها پیش چشمشان به نمایش درآمده بود، بهترین راه حل را برای ادامۀ ماجرا پرسش میکردند. تماشاگران قادر بودند اقدامات خاصی را پیشنهاد دهند و بازیگر بر اساس آن صحنهای را فیالبداهه اجرا میکرد. برای برقراری نظم در این شرایط نیز یک مجلسگردان که بوآل آن را «جوکر» مینامید، هدایت تماشاگران و بازیگران را برعهده میگرفت. مشکل این گونه، «دراماتورژی لحظهای» بود؛ به شکلی که بازیگران بوآل میبایست شخصیتی را برای تماشاگران بداههپردازی کند که نزد تماشاگران بیشتر از خود آنان شناخته شده بود. در یکی از این نمایشها، زنی به نحوۀ اجرای سناریوی پیشنهادیاش توسط گروه اعتراض کرد و در نهایت مجبور شد خودش سناریو را بازی کند و کنش مورد نظرش را اجرا کند. این نقطه دقیقا همان محل زایش تئاتر شورایی است. بازیگران به ترسیم صحنهها ادامه میدادند اما این بار این تماشاگران بودند که نقش قهرمان سرکوب شده را ایفا میکردند و میکوشیدند تا راه حلی پیشنهاد دهند. در این شیوه بود که تماشاگران بدل به تماشاگر- بازیگر شدند.