تئاتر ابداعی
تئاتر ابداعی
Devised Theatre
تئاتر ابداعی - که اغلب به آن خلق جمعی میگویند - روشی از تئاتر است که در آن نمایشنامه یا (اگر یک اثر عمدتاً فیزیکی باشد) از کار مشترک و اغلب بداهه یک گروه نمایشی سرچشمه می گیرد. این گروه معمولاً از بازیگران تشکیل میشود، اما دستههای دیگری از دستاندرکاران تئاتر نیز ممکن است در این فرآیند همکاری مولد نقش محوری داشته باشند، مانند هنرمندان تجسمی، آهنگسازان، و طراحان رقص. در واقع، در بسیاری از موارد، مشارکت هنرمندان همکار ممکن است فراتر از تخصص حرفهای باشد. این روند شبیه به کمدیا دل آرته و تئاتر خیابانی است. همچنین برخی از اصول مشترک با تئاتر بداهه را دارد. با این حال، در ابداع، بداههنویسی معمولاً به فرآیند خلق محدود میشود: زمانی که یک قطعه ابداع شده به عموم ارائه میشود، معمولاً یک شکل ثابت یا تا حدی ثابت دارد. از لحاظ تاریخی، تئاتر ابداعی نیز به شدت با تئاتر فیزیکال همسو است، حداقل تا حدی به این دلیل که آموزش در اشکال اجرای فیزیکی مانند کمدیا، میم و دلقک تمایل به تولید یک بازیگر-خالق دارد که سهم زیادی در خلق آثار اصلی دارد.
روشهای ابداع متفاوت است: گروههای همکار تمایل دارند روشهای متمایزی را بر اساس پیشینه و استعدادهای اعضای خود توسعه دهند. برای مثال، خلق اثر ممکن است با یک تصویر، یک طرح داستان، یک موضوع، یک شخصیت، اسناد تاریخی، یک رمان کامل یا یک خط به عنوان نقطه عزیمت آغاز شود. یک اثر ابداع شده ممکن است مبتنی بر متن یا کاملاً فیزیکی باشد. ممکن است از نظر سیاسی درگیر باشد: صرفاً زیباییشناختی، یک مستند درام، یک ملودرام، یک آیین نمایشی، یا یک افسانه. ممکن است از ساختار روایی خطی پیروی کند یا از زیباییشناسی مونتاژ یا کلاژ بیرون بیاید. در واقع ممکن است، به طور کامل فاقد اجرای زنده باشد. به طور خلاصه، تئاتر ابداعی در طیف سبکی گستردهای دارد، و روشهای ابداع نه تنها در رابطه با گروه، بلکه در رابطه با ماهیت (سبک، فرم، محتوا، هدف) پروژه نیز باید متفاوت باشد.
به همین دلیل، روشهای ابداع اغلب با کمپانیهایی که در آنها تکامل یافتهاند مرتبط میشود، و ابداع آموزش برای سازندگان تئاتر اغلب با کارگردانان و کمپانیهای خاص مرتبط است: به عنوان مثال، دیدگاههای سوزوکی (روشهای اصلی شرکت SITI)، تکنیک های توسعه یافته توسط یرژی گروتوفسکی، آموزش فیزیکی و آوازی مرکز تمرینات تئاتر Gardzienice در لهستان، تکنیک ژاک لکوک و ... مجموعهای از نوشتههای رو به رشد در مورد فرآیند ابداع از تحقیقات عملی گروهها پدیدار شده است (برای مثال، به کتاب مجمع دیوانه ابداع تئاتر، کتاب دیدگاههای آن بوگارت و بدن متحرک: آموزش خلاق ژاک لکوک مراجعه کنید.)، و تعدادی از برنامههای تئاتر در ایالات متحده و انگلستان، دورههای ابداع و در برخی موارد برنامهسازی را به برنامههای درسی تئاتر خود اضافه کردهاند که منجر به گسترش گردش تکنیکهای ابداع میشوند.
با این وجود، برخی از رویکردها و اصول رایج را می توان شناسایی کرد، به ویژه: استفاده از بداهه. تکیه بر سبکهای عملکردی بیانگر فیزیکی؛ یک فرآیند توسعه طولانی؛ یک دوره تعهدی و مازاد به عنوان مبنایی برای دوره بعدی انتخاب، ویرایش و پالایش. فرآیند ابداع خلاق ممکن است شامل یک کارگردان (اغلب به عنوان تسهیلگر خلاقیت گروهی در ابتدا، و یک "چشم بیرونی" و ویرایشگر در مراحل بعدی) و همچنین نویسنده یا نویسندگانی باشد که در کنار گروه خلاق کار می کنند.
تاریخچه اجرای مشترک طراحی شده به قدمت تئاتر است: ما نمونههای اولیه تمرین ابداع معاصر را در میم باستان و مدرن، در هنرهای سیرک و دلقک، در کمدیا دل آرته میبینیم. برخی از سنتهای فرهنگی، در واقع، همیشه اجرا را از طریق روشهای عمدتاً جمعگرایانه خلق کردهاند.
مورخان تئاتر کاترین سیسووا و اسکات پرودفیت استدلال کرده اند که سنت مدرن و اروپایی خلق جمعی به سرعت از ظهور کارگردانی به عنوان یک حرفه پیروی میکند و در سه موج متداخل (که با ویژگی های متمایز فرآیندی، زیبایی شناختی و سیاسی مشخص می شود) آشکار می شود: 1900- 1945، 1945-1985، و 1985 تا کنون. عناصر ابداع جمعی حداقل در اوایل سال 1905 در آثار کارگردانان اروپایی ظاهر میشود، که با تجربیات اولیه که توسط کارگردانان و گروههایی مانند وسوولود میرهولد و اوگنی واختانگف (روسیه)، ژاک کوپو و میشل سن دنی (فرانسه)، اروین پیسکاتور (آلمان) تسهیل میشد، آغاز گشت. دهه 1930 شاهد گسترش روشهای ابداع جمعی بود که تا حدی تحت تأثیر ظهور جنبش کارگری و همراه با آن، تئاتر کارگری در ایالات متحده و اروپا بود. جنگ جهانی دوم و سیاست جنگ سرد در کشورهای سرمایه داری باعث توقف موقت این شکوفایی شد.
با این وجود، در دوران پس از جنگ، تعدادی از دست اندرکاران و گروه های تئاتر، از جمله برتولت برشت و گروه برلینر، جودیت مالینا و تئاتر زنده، جوآن لیتل وود و کارگاه تئاتر، یرژی گروتوفسکی و پیتر بروک ، شروع به آزمایش پویا با روش های مشترکی کرده بودند که اجراکنندگان را به عنوان بازیگر-خالق درگیر می کرد و یا آموزش می داد. دوره بعد از سال 68 و به بعد تا دهه 1970 شاهد انفجار شیوههای خلق جمعی در قاره آمریکا و اروپا (شرق و غرب) بود. مانند دهه 1930، این موج علاقه به جمعگرایی و همکاری در هنر عمیقاً تحت تأثیر تحولات سیاسی همزمان، مانند ظهور چپ جدید قرار گرفت. در میان بسیاری از شرکتها و هنرمندان تئاتر که در توسعه تدبیر جمعی در نیمه دوم قرن بیستم مشارکت داشتند، چهرههای اصلی اروپایی و آمریکای شمالی عبارتند از آرین منوشکین و ژاک لکوک در فرانسه. رابرت لپاژ در کبک؛ R.G. دیویس و گروه میم سانفرانسیسکو، جوزف چایکین و تئاتر باز، لوئیز والدز و تئاتر کمپسینو، روث مالکزک، جوآن آکالایتیس، لی بروئر، ریچارد شکنر و گروه اجرا، الیزابت لکامپت در ایالات متحده، مرکز تمرینات تئاتر Gardzienice در لهستان، مرکز کار یرژی گروتوفسکی و توماس ریچاردز در ایتالیا، باربا و تئاتر اودین در دانمارک.
از اواسط دهه 1980، با ظهور نسل جدیدی از گروهها و افزایش انتشار مدلهای ابداع و روشهای آموزشی از طریق جشنوارههای تئاتر، کارگاههای آموزشی و دورههای دانشگاهی، به دور از محرکهای سیاسی بیشتر که دامن میزنند تغییراتی به وجود آمد؛ ابداع جمعی در دوران حقوق مدنی، و به سمت محرک های زیبایی شناختی و اقتصادی مشخصتر. این دورهای است که در آن چنین اعمالی به طور روشنتر با اصطلاح "ابداع" مرتبط می شود.